دریادریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

بزرگترین معجزه کوچولو

ضبط صوت!

من: (در حال درست کردن پاورپوینت با نت بوک) دریا: (در حال نگاه کردن سی دی یا همون نخود سیاه!) دریا: مامان بیا نانای! بقصیم! (یعنی برقصیم!) من: باشه مامان سی دی تو ببین میام بعدا... دریا: مامان بیا بانونک بزنیم هوا! (یعنی بادکنک بازی!) من: باشه مامان بذار کارم تموم شه... دریا: (قیافه کلافه و حوصله سررفته!) دریا(در حال گرفتن هر دو تا دست مامان و کشیدن از روی کیبورد): دس نزن خلاب میشه!!! (یعنی خراب میشه!) من: (در حال ریسه رفتن از خنده!!)   قربونت برم قند من که مثل ضبط صوت هر چی خودم قبلا بهت می گفتم رو تو ذهنت ذخیره کردی و حالا به موقع تحویلم میدی! شیرینکم ببخشید اگه گاهی دوست داری بازی کنی و مامان کار داره یا حواسش نی...
28 فروردين 1392

شکرانه...

روزهای مادری کنار شیرینی هاش، سختی های زیادی هم داره که گاهی باعث میشه یادت بره برای نعمت مادر بودن و... خدا رو شکر کنی. پست شکرانه رو مینویسم تا یادم بمونه همیشه شاکر باشم حتی وقتی وظایف مادری خسته م کرده، حتی وقتی کلافه ام... برگ گلم خدا رو شکر برای بودنت خدا رو شکر که تو دختری! چند سال پیش یه فال گرفته بودم و توی طالع من دو تا پسر بود. به همین خاطر همیشه فکر میکردم مادر دو تا پسر میشم و تصور وختر دار شدن رو هم نکرده بودم. اولین بار که توی سونوگرافی بهم گفتن دختری، تازه فهمیدم که چقدر همیشه دوست داشتم که دختر داشته باشم! اگه پسر هم بودی خیلی دوستت میداشتم اما نسبت به دختر یه حس ویژه دارم که نمیتونم برات توصیفش کنم. شاید یه نور امی...
25 فروردين 1392

تصمیم جدید!

نمیدونم چرا ولی همیشه آدم خیلی خصوصی ای بودم! یعنی دوستان خیلی کمی داشتم و با تعداد خیلی کمتری صمیمی بودم... موقع حرف زدن اگه با یک نفر دیگه بودم راحت بودم اما اگه تعداد بیشتر میشد ترجیح میدادم سکوت کنم... دوست نداشتم از مسایل خصوصی م کسی باخبر باشه و.... حالا هم که مامان شدم با اینکه از قبل اومدن این فرشته کوچولو براش مینوشتم اما ترجیح دادم توی دفتر و فقط برای خودش بنویسم. فکر میکردم حرفای خصوصی مادر و دختری یا حرفای دل یه مادر لازم نیست در معرض دید همه باشه! مدتیه به این نتیجه رسیدم اینقدر حس خصوصی داشتن زیادیه و برای اولین اقدام در جهت کم کردن این حس تصمیم گرفتم برای فرشته کوچولوم یه وبلاگ درست کنم. یه بار دیگه هم قبلا اینکارو کرده بو...
25 فروردين 1392
1